تعطیلات عید هم به همین سرعت گذشتن و تموم شدن. هرسال عید وقتی خونه می موندم دلم میگرفت و حوصله ی هیچی رو نداشتم واسه همین تعطیلات عید رو دوست نداشتم ولی عید امسال با تمام عیدا متفاوت بود چون در کنار آلیس بودم. عشق مهربون و دوست داشتنی من که با تمام دنیا عوضش نمیکنم.

قرار بود آلیس به همراه خونوادش به مسافرت برن ولی جور نشد و موندن خونه. از یه طرف دوست داشتم آلیس بمونه خونه و نرن مسافرت و همدیگرو عید ببینیم و از طرف دیگه دوست داشتم برن مسافرت و به آلیس خوش بگذره. وقتی شنیدم موندن خونه کلی خوشحال شدم که آلیس رو تو این تعطیلات میبینم و باهم میتونیم بریم بیرون. بعد از 4 روز تعطیلات رسمی که به دید و بازدید مرسوم عید گذشت، ما دوباره باهم قرار گذاشتیم و هرروز همدیگرو تو پارک آزادی میدیدیم و کلی از باهم بودنم لذت میبردیم. چند روز که گذشت تصمیم گرفتیم دو تایی باهم به یه مسافرت کوچولو بریم. یه مسافرت یه روزه به گنبد سلطانیه که حدود 40 دقیقه با شهرمون فاصله داره. بعد از کلی برنامه ریزی و آماده کردن مقدمات روز 12 فروردین ساعت 10 صبح سوار اتوبوس سلطانیه شدیم. این دومین سفری بود که باهمدیگه میرفتیم! اولین سفرمون رفتن به تهران برای خرید گوشی موبایلم و خرید کتاب های ارشد آلیس بود.

بعد از 40 دقیقه رسیدیم و از اینکه کنار هم بودیم و باهمدیگه به این سفر اومدیم خیلی خوشحال بودیم. من که کم مونده بود بال در بیارم و پرواز کنم! لذت بخش ترین لحظات زندگیم لحظه هایی هستن که پیش آلیس عزیزم هستم، مسافرت که دیگه جای خود داره! اونجا یه سفره ی کوچولو پهن کردیم و اولین سفره ی نهار دونفره مون رو تجریه کردیم. خیلی بهمون خوش گذشت و کلی هم عکس گرفتیم و حسابی گشتیم و از گنبد دیدن کردیم و دو تا بوس خوشمزه هم کردیم و بوسمون شد یه بوسه ی تاریخی! عصر ساعت 5 از اونجا به سمت شهرمون حرکت کردیم و دومین سفرمون به خوبی و خوشی تموم شد. حالا روز شماری میکنم که هرچه زودتر به روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران برسیم و باهمدیگه بریم اونجا. زندگی در کنار آلیس اونقدر لذت بخشه که حتی قابل توصیف هم نیست.

*امروز که 14 فروردین بود باهمدیگه به دانشگاه رفتیم ولی کلاسا تشکیل نشد و باهمدیگه خوش گذروندیم :-)

از فردا هم که احتملا کلاسا شروع میشه، دوباره کنار هم سر یه کلاس...