روزشمار تاهل!!
و اما این در مورد این چند ماهی که گذشت و البته نفهمیدم چطوری گذشت. سرعت گذشت این چند ماه غیر قابل تصور بود و به اندازه ی گذشت یک هفته دوران مجردی بود. به این سرعت 4 ماه از عروسیمون گذشت و ما هنوز یه نی نی نیاوردیم (شوخی کردم)! این 4 ماه دوران شیرین و متفاوتی بود و به نظرم دوران آببندی بود که باید به نحو احسن ازش استفاده میکردیم و خودمون رو توی زندگی متاهلی جا مینداختیم. نمیدونم تا چه حد موفق بودیم ولی من به این زندگی عادت کردم و دوسش دارم و هنوز کلی درس هست که باید از زندگی 2تایی یاد بگیریم و خودمون رو باهاش سازگار کنیم. خیلی از اخلاقای همدیگه دستمون اومده و خیلی اخلاقای دیگه هم مونده که دستمون بیاد. باید با اخلاقای همدیگه کنار بیایم و خودمون رو تبدیل به یک روح در 2 بدن کنیم. من آدم مقرراتی هستم و آلیس خانم یکم شلخته هست. باید از مقرراتی بودن و شخلته بودن یه چیز جدید از آب دربیاد، که نه خیلی مقرراتی و تابع نظم و کمال باشه و نه خیلی شلخته و بیخیال. فک کنم تنها مورد مهمی که مونده تا درست کنیم همین مورده. یه مثال میزنم. در حالیکه ساعت خواب من تنظیم شده است و بین بازه ی زمانی 12 تا 1 شب حتما باید بخوابم و صبح ساعت 6:30 بیدار شم، ساعت خواب آلیس به شدت متغییره و ممکنه حتی یک شب نخوابه و به جاش 6:30 صبح بخوابه تا 2 ظهر!! همین عدم هماهنگی باعث شده که تو بعضی کارا باهم یکی نباشیم و موقعی که آلیس پر از انرژی و شور و شوقه، من خوابالو و بی حال باشم. مثلا ساعت 12 شب که من چشام در حال بسته شدن و چرت زدنم، آلیس بازی کردنش میگیره و دوست داره هی بپره این ور اونور و ... و همین نکته باعث میشه که نیاز به هماهنگ شدن بیشتر از پیش خودش رو نشون بده. این هماهنگ شدن یکم نیاز به همت و تلاش داره که مطمئنم بالاخره یه روز این تلاش در آلیس پدید میاد و سعی خودش رو میکنه!! D:
روز جمعه آلیس دوباره به تهران میره واسه انجام کارای پایان نامش و یه هفته زندگی مجردی با ریتم کندش برمیگرده. تو این هفته که به اندازه ی یک ماه متاهلی خواهد گذشت امیدوارم آلیس بتونه تو کارای پایان نامش کلی جلو بیفته و علاوه بر اون بتونه ساعاتش رو تنظیم کنه! منم یکم انرژیم رو بدست بیارم و یکم رفرش بشم و دوباره با هیجان و انرژی خیلی بیشتر برگردم به زندگی متاهلیم.