روزهای سرد زمستون با سردی های دیگه ای هم آمیخته شده. مشکل من در رفتن به کار، کنکور سراسری که در پیش رو دارم و بزرگترینشون دوری از آلیس.

معضلات کوچیک و بزرگی هستن که شدیدا فکرم رو مشغول کردن و هر کدوم به نحوی روی دیگری تاثیر گذاشتن. قرار بود تا بهمن ماه، موقعیت کاریم تثبیت بشه که فعلا متاسفانه به دلیل نقض قوانین که همیشه تو همه ی ادارات شاهدشون هستیم، پا در هوا مونده و واسه بدست آوردنش باید کفش های آهنی بپوشم. تا کنکور کارشناسی ارشد، نزدیک 20 روز مونده و استرس زیادی روم وارد کرده. اوضاع اقتصادی هم که همه شاهدش هستیم دلیل دیگه ی نگرانی های منه. همه ی این دلایل، به شدت تاثیرات منفیشون رو دارن میذارن و هر کدوم مکمل دیگری هستن.

میدونم که همه ی اینا یا به دست من، یا به دست خودشون در نهایت حل خواهند شد ولی دوری از آلیس باعث شده تاثیر منفیشون خیلی خستم کنه. وقتی آلیس پیشم بود، احساس آرامش خاصی میکردم و هیچ مشکلی تو ذهنم باقی نمی موند و سریعتر از اونی که فکرشو بکنم حل میشدن. آلیس منشا تمام انرژی های مثبتی بود که وجود داشت ولی حالا با نبودنش در کنارم باید با مشکلات بجنگم. 

هنوزم با این همه سرما، وقتی بهش فکر میکنم گرمای خاصی تو وجودم حس میکنم که منو نسبت به همه چی امیدوار میکنه، همین امید باعث میشه بیشتر و بیشتر تلاش کنم. با همه ی وجود مطئمن هستم که کلید تمام امید و آرزوهام آلیسه...


پ.ن: امیدوارم پست های بعدی رو با خبرهای خوش آپدیت کنم.