2 ماه زندگی مشترک
این روزا با اینکه به جز کارای خونه تقربیا کار دیگه ای انجام نمیدم ولی روزای قشنگی هستن واسم پیش ووجی! کلی استراحت می کنم و خستگی 2سال گذشته از تنم بیرون میره!
خبر جدید اینکه از امروز باشگاه میرم و عزمم رو جزم کردم که طبق خواسته ی ووجی وزن کم کنم و مانکن شم! فک کنم بهم بیاد. امروز اولین جلسه مونو خیلیییی دوست داشتم چون خیلییی پر انرژی و مهیج بود.
راستی 2 روز پیش اولین مهمونای خونمون رو که عمه و پدربزرگینای ووجی بودن و از تهران اومده بودن تجربه کردیم! خب کمی تا قسمتی خیلی سخت بود و من خیییلییییی خسته شدم! با اینکه کار زیادی هم نکردم و مامی جونم تو پشت صحنه خیلی کمکم کرد. همه چی عالی و خیلی خوب نه ولی خب فک کنم خوب بود! حداقل دسته گل به آب ندادم!
فقط 2 روز موندن و عمه خانوم که تقریبا با من همسنه و درواقع دوستمه کلیییی کمکم کرد!!!! مرسی!
تو روزای آینده قراره برم تهران و راجع به شروع پایان نامه م با استاد راهنمام صحبت کنم. سری به مامانی (مامبزرگ که تو روزای دانشگاه همخونم بود) بزنم و برگردم به آغوش پرمهر ووجی جان تا گرمم کنه!!!! :))
با اینکه همیشه یکی از چیزایی که اردیبهشت ماه رو واسم خواستنی میکنه نمایشگاه کتابه ولی امسال سعی میکنم و نمیرم!!! حیفففف!
خب اینا روزمرگی های زندگی مشترکمون بود تو این 2 ماه! بعدا عروسیمونم مینویسم!