آلیس خود درگیر!!!
کم کم دارم از ملامیت و آروم برخورد کردن باهات خسته میشم! بهتره خودت کم کم از تو لاکت بیای بیرون یه کاری کنی! یه نشونه ای بدی! خسته شدم از دستت! اونقدی که میتونم تهدیدت کنم! این دفعه به زور متوسل میشم میدونی! همیشه همینطوریه! من تا یه چشمه واست نیام تو جدی نمی گیری! می دونی که چقد سخته چشمه اومدن!!!!!! واسه همین همیشه از این سو استفاده میکنی و تا آخرین قطره ی امید از زمان استفاده می کنی و تسلیم نمی شی! بس کن!!!!!!
شاید نباید بنویسم که خالی نشم که گوله شه فشرده شه فسرده شه یهو بترکم و تو اون ترکیدنه توام بترکی و یه شروع بی مقدمه شکل بگیره!!!!
شایدم باید بنویسم و هم باهات یه مذاکره ای کرده باشم, همم اینکه بدونم چیکار قراره بکنم. این غولی که واسه خودم ساختم رو تجزیه ش کنم به مراحل کوچیک! و بدونم دقیق کجام! و طبق اون چشامو ببندم و پیش برم!
می دونم همه ی اینا حرفه و فرسنگ ها با عمل فاصله داره! فرسنگ ها نه؟ چندین متری که فاصله داره؟؟ تا وقتی شروع نشده همه ی اینا "قبل از اقدام" محسوب میشن و این یعنی هیچچی! یعنی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده!!!!!
باید تمرین کنم تا بتونم اون چشمه هه رو بیام! من خودم خوب خودمو می شناسم!!!! میدونم چی کم دارم!!!! یه کلمه ی 5 حرفیه!
ا
ر
ا
د
ه
قبول دارم کم دارمش! بدستش میارم!
باید یکم خود آزار شم! از بس خودخواه بودم و لوس کردم اینو که دچار این بی 5 حرفی شدم!
آره! اذیتت می کنم که بدونی چه مززه ای داره!! واسه این کار از ووجی جان هم کمک می گیرم! میدونی که چقدررر خوب می دونه که چی اذیتت می کنه!
تا اطلاع ثانوی, همینه که هست!!