خب! بگم؟

بسم الله رحمن رحیم

تعطیلات خود را چگونه خواهید گذراند!؟


خب ما بالاخره بعد از کلی شور و مشورت و شیرین و بحث و پس از کلی تغییر عقیده بالاخره تصمیم گرفتیم واسه یه تعطیلات بریم سمت غرب!

راستش دودل بودیم که بریم تهران گردی یا سمت سرعین و ارومیه و اینا! که فک کردیم خب اونور صفاش بیشتره و مامان اینا رو راضی کردیم که باهم بریم!


از طرفی من تا 22 ام باید خوابگاه رو تخلیه کنم والا بساطم تو خیابونه!!!  واسه همینم وقتی برگشتیم من هفته ی بعدش و بعد از روزی که وقت دندون پزشکی دارم باید برم تهران! تستی رو هم که واسه پایان نامه م لازم دارم بخرم!  فک کنم کلا 22 ام تاریخ مهمیه!!! چون اتفاقا تو همین روز تاریخ این دوره ی باشگام تموم میشه و من تا اون موقع باید 4 جلسه ی ناقابل هم رفته باشم!!! یکمی کارام بدوبدویی شده! واسه منه تنبلی که ماهی یه بار 1 کار انجام میدم!!!


قضیه ی اون پستای خوددرگیری هم این بود که! راستش من از استراحت زیادی خسته شدم و فک میکنم دیگه بسمه و باید شروع کنم و کارامو کم کم انجام بدم!!! ولی خب چون خیلییی واسم سخته, همیشه همینطور بوده استارتم دیر می خوره, با کمبود اراده مواجه ام! واسه همینم همیشه قبل از اینکه کار جدی (اقدام) رو شروع کنم دچار افسردگی میشم! و این افسردگیه س که منو به عمل وا میداره! یه چیزی مثل این: وای چرا من هیچ کاری نمی کنم پس! چرا به پوچی رسیدم! و اینا! و بعد این وقتی به نقطه ی اوج برسه اقدام شکل می گیره!!! حتما می دونید چی دارم میگم!


ولی خب تصمیم گرفتم فعلا دیگه راجع بهش صحبت نکنم و بجاش از مسافرتم حسابییی لذت ببرم تا وقتی برگشنم کارمو شروع کنم!!!!!! کاشکی بشه!

پس یه 3,4 روزی نیستم تا برگردم!


تعطیلات بهتون خوش بگذره!