مرسی وروجک!
این کتابخونه هه خیلی کتاب خونه ی تمیز و پر نوریه! منم که به نور حساسسس!!! خلوت و دنج هم هست! تنها بدیش اینه که داخل شهر نیست. خب خوبی هم حساب میشه این!!!
اون یکی کاملا برعکس اینه! یعنی وسط شلوغی و ترافیکه! و خب همیشه شلوغه و قدیم ساخته و خیلی هم تاریکه! خوبیش اینه که روبروش یه پارک گنده ه ه س! که تو رفت و برگشت از توش رد می شم!
خلاصهههه! راه افتادم رفتم سمت این دومی! که خب یه خوبی دیگه هم داره اونم اینه که نزدیک محل کاره وروجکه! :)
فرم و لیست مدارک گرفتم و رفتم نشستم! فک کنم ساعت 2 اینا رسیده بودم که تا یه نگاهی به کتابا و فهرستشون انداختم و به چیزایی که قرار بود بخونم فک کردم ساعت 2:45 شده بود!
انتظار داشتم خیلی زودتر برگردم خونه و بی تابی کنم. ولی اینطور نشد! حتی شروع کردم به خوندن و یه فصل از الیس و 1 درس از فرانسه خوندم! یه نگاهی به مقاله های پروپورالم انداختم. ساعت شد 5:15. رفتم باشگاه. و 7:35 برگشتم خونه! ووجی تازه بیدار شده بود! کلا امروز روز پرباری بود! :)
کاش بتونم همینطوری پیشرفت کنم و به سطح مطالعه ای که میخام برسم!
مرسی وروجک! که امروز نهارو تنها بدون من خوردی! من قدرتو می دونم! اونجا هم همش به فکرت بودم! یاد اون روزا افتاده بودم که می رفتم کتابخونه و عصرا میومدی میرفتیم پارک!! بیشتر از همیشه دوست دارم! :*