و اینبار روز شمار تجرد!!!!!!
قبل از رفتن آلیس فکر می کردم در طول مدتی که آلیس نیست میتونم یه برنامه ریزی بکنم و کارهایی که میخواستم به تنهایی انجامشون بدم رو انجام بدم. کارایی مثل تیونینگ ماشینم و خریدن چندتا وسیله واسه خونه و یه جورایی تیونینگ خونه و رفتن به قهوه خونه و کشیدن قلیون و خوندن یکی دو جلد کتاب و ... . امااااااا به محض اینکه آلیس پاشو از شهر گذاشت بیرون تمام آرزوها تبدیل به مه رقیقی شدن که سریع با یه نسیم کوچیک از بین رفتن. انگار منشا تمام سرزندگی و به طور کلی زندگی من آلیس هست و با رفتنش شیشه ی عمر من رو هم تو کوله اش همراه خودش برد. وقتی آلیس رو تا راه آهن همراهی کردم و برگشتم، احساس ضعف و خستگی کردم و انرژی هام ته کشیدن.ترجیح دادم بخوابم و بعد از بیداری به برنامه هام برسم ولی بعد از بیداری هم همون حس رو داشتم و ترجیح دادم تلویزیون تماشا کنم. حدود یک هفته به همین منوال سپری شد و بدون انجام دادن کوچکترین کاری به انتظار آلیس نشستم. آلیس برگشت.
قرار شد یک هفته باهم باشیم و بعد از یک هفته برای ادامه ی پروژه ی پایان نامش به تهران برگرده و تست هایی که آماده کرده بود رو از دانشجوها و دانش آموزاو و دانش اندوزان و دانش پژوهان و دانش غیره ها بگیره. یک هفته ای که آلیس پیشم بود چنان خوش گذشت که در عرض 1 ساعت این خوش گذشتن تموم شد و آلیس به تهران برگشت. دیدین وقتی به آدم خیلی خوش میگذره 5 ساعت به اندازه 5 دقیقه خوش میگذره؟ همون اتفاق واسه من افتاد و دوباره برگشتم به دوران مجردی. اینبار تصمیمم رو قطعی کردم که حداقل چند تا از کارهایی که میخواستم رو انجام بدم ولی تصمیم گرفتن همانا و خوابیدن و ولوشدن جلوی تلویزیون همانااا. تیونینگ ماشین که هیچ، حتی به کارواش هم نتونستم ماشین رو ببرم. تیونینگ خونه هم که هیچ، حتی توری پارچه ای که آلیس خریده بود که روی پنجره ها بکشم رو هم همونطور تو نایلونش تو کمد گذاشتم. دریغ از خوندن یک صفحه کتاب و دریغ از کشیدن یه پوک قلیون (البته قهوه خونه به صرف ولو شدن و خوردن چایی رفتم!) و دریغ از انرژی هایی که تو شیشه ی عمرم موند و باز همراه آلیس رفت! خلاصه با این نتیجه رسیدم که واسه یه آدم عاشقی که متاهل شده، دیگه دوران تجردی باقی نمونده و هرگز نمی تونه با تنهایی کنار بیاد و تنها جایی که میتونه آروم بگیره و زندگی بهش دمیده میشه کنار عشقش و همسرشه...!
امروز آلیس برمیگرده و منم به زندگی عاشقانه و رمانتیک و سرشار از شور و هیجان تاهلم بر میگردم و خبر برگشت آلیس خوشحال کننده ترین خبریه که بعد از روزها به گوشم می خوره... خوش اومدی به خونه آلیس خانم!