ماه عسل 1
2تامونم زل زده بودیم به چهره ی همدیگه و برق شادی و ناباوری تو چشامون …….!
جریان سیال گوله ی انرژی مثبت رو میشد حس کرد!
بعد هر 2مون داشتیم به این فک میکردیم که چه روز فوق العاده ای رو پیش رو داریم!
چند ساعت راه با سرعتی باور نکردنی طی شد و بر خلاف این که فک میکردم 1دل سیر وروجکمو نگاه میکنم, خیلی زود تر از اون که فکرشو میکردیم رسیدیم!
قدم گذاشتن تو یه شهر دیگه! اونم در حالیکه فقط و فقط وروجکم پیشم بود یه حس عجیبی داشت!
و حس وجودش و اطمینان خاطری که بهم میداد, خیالمو راحت میکرد که همه چی عالیه!
سرشار از این حس دلم میخواست همش بدوام و شیطونی کنم!
همه چی خیلی خوب بود ولی....
ولی همه چی اونجوری که فکر میکردم نشد!
فکر میکردم همه چی خیلی خوب خواهد بود ولی
همه چی خیلی و بیشتر از همه وروجکم,
خیلی فوق العاده تر از اونی بودن که من فکر میکردم!
وروجکم پیشم بود و من
علاوه بر گرمی حضورش یه چیز دیگه ای رو هم حس میکردم
و اون حس قشنگ حمایتش بود!
به جز این که کنارم بود و از حضورش لذت میبردم با همه ی وجودم حس میکردم که چقد هوامو داره که یه وقت اذیت نشم! و این بهترین حسی بود که تا حالا تو عمرم تجربه ش میکردم!
اینو قبلا هم حس میکردم! این که همیشه خیلی حواسش هست که غمگین یا حتی لحظه ای تو فکر نباشم
و همه ی سعیشو میکنه واسه این که همیشه لبخند رو لبم باشه!
ولی این حس یه حس دیگه بود!
یه لذت دیگه داشت!
یه جورایی این حسو بهم القا میکرد که تا وقتی وروجکو دارم لازم نیس به چیزی فکر کنم یا لحظه ای ذهنم نگران یا مشغول چیزی باشه!
احساس کردم میتونم با خیال راحت همه ی زندگیم بهش اتکا کنم و نگران چیزی نباشم
و اینکه...
چقد دلم میخواد واسه همیشه پشت و پناهم و تکیه گاهم تو زندگی وروجک باشه!
اول کتابای منو گرفتیم و تو این مورد صبرو حوصله ش واقعا فوق العاده بود!
انقد که با اینکه حسابی خسته شده بود ولی بازم با مهربونی و لبخند پیشم بود و 1کوچولو هم شاکی نشد و حتی 1ذره هم اخم نکرد!
قربووونشش برممممممممم!!!!
بعدشم که دیگه خودم رضایت دادم دست بکشم از کتابفروشی ها و کتابا رفتیم دنبال گوشی وروجک!
اونجا هم با اینکه باید مثل من که حواسم جمع کتابا بود , اونم سرش گرمه گوشی مورد علا قه ش میشد ولی بیشتر حواسش به من بود و خواسته هام و خوشحالیم!
منم که مثل یه بچه کوشولو هرچی که میدیدم میخواستم!!
انگار با نی نی کوشولوش اومده بود خرید!
ولی خدایی به جز حس مسئولیت پذیریش که دیوونه م میکرد از فرط لذت,
صبر و حوصله ش و مهربونیاش روی من یکی رو کم کرد!!!!!
دلم میخواس همیشه ی همیشه ی همیشه اون روز ادامه داشته باشه و هرگز تموم نشه!
با این که هر 2تامون خیلی خسته شده بودیم ولی انقد لحظه لحظه ش لذتبخش بود که دلم میخواس تا ابد ادامه داشته باشه!
اون روز هم مثل روزای دیگه تموم شد و من وروجکم رفتیم خونه ی فامیلمون تا روز بعد باز همدیگه رو ببینیم و 2تایی برگردیم شهرمون!
اون شب دلم فوق العاده واسش تنگ شده بود!
به حرف شیدا فکر میکردم و این که میگفت: طرفتو باید تو سفر بشناسی!
احساس میکردم هر روز بیشتر و بیشتر به خوبیاش پی میبرم و کشفشون میکنم!
احساس میکردم حالا دیگه خیلی بیشتر از قبل میشناسمش و هنوز خیلی از راه مونده تا کامل بشناسمش و..
1بار دیگه پیش خودم به فرشته بودنش اعتراف کردم!!!
وروجک جون جون جونم! تو تنها فرشته ی روی زمینی قربونت برم!!!
دیروز برگشتیم!
تو قطار همش بهش زل زده بودم و به کل اتفا قات روز قبل فکر میکردم!
و اینکه چقد بیشتر از قبل میخوامش!
رسیدیم و این جوری بود که ماه عسل اولمون تموم شد!
و من غرق در تفکراتش و در آرزوی ماه عسل بعدی دلم واسه وروجکم یه ذره شده!
وروجک جونم! تو همه ی زندگی منی! همه ی وجودمی! با همه ی دنیا عوضت نمیکنم!
مرسی که باهامی, پیشمی , کنارمی, وروجک منی!
دوستت دارم عشقم! خیلی بیشتر از پیش
و هر روز بیشتر از دیروز
تا ابد عاشقانه دوستت دارم و میخوام که همیشه ی همیشه آلیست باشم!